کد مطلب:29570 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:93

مجموعه نام ها و صفات












5336. امام علی علیه السلام: سپاسْ خدایی را كه سخنوران، به ستایش او نمی رسند، شمارشگرانِ نعمت های او نمی توانند آنها را بشمارند، و تلاشگران نمی توانند حقّ او را بپردازند؛ آن كه ژرف اندیشیِ اندیشه ها، او را درك نمی كند، و ژرفكاوی تیزهوشی ها به او نمی رسد؛ آن كه توصیفش نه اندازه معیّنی، و نه وصفی، و نه زمان شمارش شده ای، و نه پایان مشخّصی دارد. با قدرت خود، آفریده ها را به وجود آورد، و با رحمتش بادها را به وزیدن وا داشت، و گستره زمینش را با صخره ها مهار كرد.

آغاز دین، شناخت اوست، و كمال شناخت او پذیرش اوست، و كمال پذیرش او یگانه شمردن اوست، و كمال یگانه شماری او، اخلاص به اوست، و كمال اخلاص به او، نفی ویژگی ها از اوست؛ چون هر صفتی گواه است كه آن [ صفت]، غیر از موصوفش است، و هر موصوفی گواه است كه آن، غیر از صفتش است.

هر كس خدای عزّوجل را وصف كرد، او را همگون شمرد، و هركه او را همگون شمرد، او را «دو» پنداشت، و هر كس او را «دو» پنداشت، او را تجزیه كرد، و هر كس او را تجزیه كرد، او را نشناخت، و آن كه او را نشناسد، به او اشاره كرده است، و هر كس به او اشاره كند، برای او اندازه تعیین كرده است، و هر كس برای او اندازه دانست، او را شمرده است.

هر كس بگوید: «كجاست؟»، او را در چیزی درآورده است، و هر كس بگوید: «بر چه چیز است؟»، جاهای دیگر را از او تهی شمرده است.

هست، ولی نه از روی پیدایش. وجود دارد، ولی نه پس از نبود. با هر چیزی هست، امّا نه با هم نشینی. غیر از هر چیز است، ولی نه از روی جدایی. كننده است، نه به مفهوم [ كار كردن با] حركت ها و ابزارها.

بیناست، از آن هنگامی كه هیچ آفریده قابل دیدنی وجود نداشت. تنها بود، بی آن كه سكونت كننده ای باشد تا به آن، اُنس بگیرد و یا با نبودش وحشتْ حاصل آید.[1].

5337. امام علی علیه السلام - در تشویق به شناخت خدای عزّوجل و یگانه دانستن او -: نخستین پرستش خداوند، شناخت اوست، و پایه شناخت او، یگانه شمردن اوست، و سررشته یگانگی اش، نفی تشبیه از اوست.

برتر از آن است كه صفات در او حُلول كنند؛ چرا كه خِرَدها گواه اند: هر چیزی كه صفات در آن جای گیرند، ساخته شده است، و خِردها بر این گواه اند كه خداوند جل جلاله، سازنده است و نه ساخته شده.

با ساخته های خدا، بر وجود او استدلال می شود، و به خردها [ رشته] شناختش پیوند خورده است، و با اندیشه برهان روشنش اثبات می گردد. آفریده ها را دلیل وجود خود قرار داده است كه با آنها، پرده از پروردگاری اش برمی گیرد.

او در ازلی بودنش یگانه است، در خداوندی اش بی شریك است، و برای پروردگاری اش همسانی وجود ندارد. با تضاد افكنی اش بین اشیای متضاد، فهمیده می شود كه او ضد ندارد و با نزدیك سازی اش بین امور نزدیك، فهمیده می شود كه او همتا ندارد.[2].

5338. امام علی علیه السلام: آن كه به او وصف چگونگی می دهد، او را یگانه نمی داند، و آن كه برای او نمونه می آورد، حقیقت او را درنیافته، و آن كه او را تشبیه می كند، [ در واقع ]او را اراده نمی كند، و آن كه به او اشاره می نماید و او را تصوّر می كند، بی نیازش نمی شمرد.

هر چیزی كه به خودش شناخته شده باشد، ساخته شده خواهد بود، و هر به پا ایستاده به وسیله دیگری، معلول است. او كننده است، ولی نه با حركت اندام ها؛ تقدیر كننده است، امّا نه با جولان دادن اندیشه؛ بی نیاز است، نه با بهره بردن [ از دارایی ها]. زمان ها او را همراهی نمی كنند و ابزارها در پی او نمی افتند.

هستی اش بر زمان ها، و بودنش بر نبودن، و ازلی بودنش بر آغاز، پیشی گرفته است. از به كار انداختن حواس ها، فهمیده می شود كه او را حواسّی نیست، و با اختلاف افكندنش بین چیزها، فهمیده می شود كه ضدّی ندارد، و با به هم آوردن بین چیزها، دانسته می شود كه او را هم نشین نیست. نور را با ظلمت، روشنایی را با تاریكی، خشكی را با تری، گرمی را با سردی متضاد ساخت.

اُنس دهنده بین گوناگون ها[ ی طبیعت]، و به هم آورنده بین جداها، نزدیك ساز بین دورها، و جداكننده بین به هم پیوسته هاست. حد و اندازه، او را فرا نمی گیرد، و به شمار نمی آید؛ چرا كه ابزارها، چیزی همچون خود را اندازه می گیرند، و وسیله ها، به همگونِ خود اشاره دارند.

به كارگیری تعبیر «از كی؟»، قدیم بودن چیزها را نفی می كند، و تعبیر «تا كی؟»، ازلی بودن آنها را، و تعبیر «اگر چنین نبود»، كامل بودن آنها را.[3].

آفریننده، از طریق آفریده ها، برای خِرَدها تجلّی پیدا كرده، و به واسطه همان ها، نگاه دیده ها از او بازداشته شده است.

سكون و حركت، درباره او صادق نیست. چه سانْ آنچه او جاری اش ساخته است، بر خودش جاری گردد، و آنچه خودش آن را ایجاد كرده، به وی برگردد، و آنچه خودش پدید آورده، در او پدید آید؟

اگر چنین باشد، ذاتش گوناگون می شود و كُنْهش تجزیه می شود، و مفهوم ازلی بودن از او بازداشته می گردد، و اگر «رو به رویی» برای او باشد، باید «عقب سر» هم داشته باشد، و اگر نقصان داشته باشد، نیازمند كمال می گردد.

در این صورت، نشانه های ساختنی بودن در او پدید خواهد آمد، و پس از آن كه چیزها بر او دلالت كردند، بر حالِ خود دلیل می شود! و چون قدرت او بر همگان چیرگی دارد، از این كه تأثیرگذاران بر غیر او، در او تأثیر كنند، بیرون است.

[ خداوند، ] كسی است كه تغییر نمی پذیرد، و پایان نمی یابد... و نابودی در او نیست؛ نزاد تا زاده شده باشد، و زاده نشد تا محدود گردد. از داشتن فرزند به دور است، و از همبستر شدن با زن، بر كنار. پندارها به او نمی رسند تا اندازه اش گیرند، و هوش ها به پندارش نمی آورند تا او را تصوّر كنند. حواس ها به او نمی رسند تا او را حس كنند، و دست ها به او نمی رسند تا لمسش كنند.

هیچ گاه تغییر نمی كند، و در حالات گوناگون، عوض نمی شود. شب ها و روزها او را تباه نمی سازند، و روشنی و تاریكی، او را دگرگون نمی كند. به داشتن بخش ها و اندام ها و عضوها توصیف نمی گردد، و به عَرَضی از عَرَض ها، یا به اختلاف داشتن و یا به اَجزا، شناخته نمی شود.

به او، اندازه و پایانی، و تمام شدن و فرجامی نسبت داده نمی شود، چیزها او را فرا نمی گیرند تا او را به بالا یا پایین ببرند، و چیزی او را [ از جا] برنمی دارد تا كج شود و یا راست گردد. با اشیا، عجین نیست، و از آنها بُرون هم نیست. خبر می دهد، نه به زبان و زبانك، و می شنود، نه به سوراخ های گوش و اندام ها، و می گوید، نه با ادای الفاظ، و نگه می دارد، نه با حفاظت كردن، و اراده می كند، نه با به كاربردن اندیشه.

دوست می دارد و خرسند می شود، نه از روی دلسوزی، و تُندی می كند و خشم می گیرد، نه از روی ناراحتی. به هر چه بودنش را اراده كند، می گوید: «باش!» و هست می شود، نه به صدایی كه به گوش فرو رود، و نه با فریادی كه شنیده شود؛ بلكه سخن خدای عزّوجل، [ همان] كار اوست كه ایجادش می كند و آن را شكل می بخشد، در حالی كه پیش از آن، وجود نداشته است؛ چرا كه اگر می بود، همان، خدای دوم می شد.

گفته نمی شود كه: «او بود، پس از آن كه نبود»، تا بر وی ویژگی پدیده ها جاری گردد، و میان آنان و او جدایی نمانَد، و نه او را بر آنان، افزونی ای باشد تا سازنده و ساخته شده، برابر گردند، و ایجاد كننده و ایجاد شده، برابر شوند.

آفریده ها را بدون نمونه ای به جا مانده از دیگری، آفرید، و در آفرینش آنها از هیچ یك از بندگانش كمك نگرفت. زمین را آفرید و آن را بدون آن كه خود را بدان مشغول كند، نگه داشت، و بدون آن كه بر چیزی استوارش كند، بر جایش ایستانْد، و آن را بدون پایه، بر پا داشت، و بدون تكیه گاه، بلندش كرد، و از كجی و انحراف، بازش داشت، و از افتادن و خمیدن، نگهش داشت.

میخ های زمین را استوار كرد، كوه هایش را محكم ساخت، چشمه هایش را روان گردانید، و دره هایش را گشود. آنچه را ساخت، سست نساخت و آنچه را نیرو داد، ناتوان نكرد.

او با قدرت و عظمتش بر آفریده ها چیره است، و با علم و معرفتش بر آنها آگاه است، و با جلال و عزّتش از همه آنها برتر است. هر چه را بخواهد، از توانش بیرون نیست و چیزی برای او ناممكن نیست تا مغلوب آن گردد، و چیزهای شتابان، از دسترس او خارج نمی شوند تا بر او پیشی گیرند. به صاحبْ مالی نیازمند نیست تا او را روزی دهد. همه چیزها برای او فروتن اند و در برابر عظمت او، خوار و فرو افتاده.

از پادشاهی او امكان فرار به [ پادشاهی] دیگری نیست كه از سود و زیانِ او به دور باشد. هم ترازی برای او نیست تا با او هم ترازی كند، و نظیری برای او نیست تا با او همسنگی نماید. او نابود كننده چیزها پس از وجودِ آنهاست، به گونه ای كه چیزهای موجود، چون چیزهای معدوم گردند.

نابودی دنیا پس از ایجاد آن، شگفت تر از ایجاد و اختراع آن نیست. چگونه شگفت باشد، در حالی كه اگر همه حیوانات زمین، از پرندگان تا چارپایان آن، چه آنان كه در اصطبل می خورند و یا به صحرا می چرند، از هر جنس و ریشه و اصل، و مردمان نادان یا زیرك، بر به وجود آوردن پشه ای گِرد آیند، هرگز توان آفریدن آن را نخواهند داشت، و راه ایجاد آن را هم نخواهند دانست، و خِرَدهای آنان، در آگاهی به این امور، حیران و سرگردان می شود، و قوایشان ناتوان شده، پایان می یابد، و سرافكنده و خوار برمی گردند، آگاه به این كه شكست خورده اند و معترف به ناتوانی از آفریدن آن، و با یقین به عجز در نابود ساختن آن.

خداوند عزّوجل پس از نابودی دنیا، به تنهایی اش - تنهایی ای كه در آن، هیچ چیز با او نیست - برمی گردد، و چنان كه پیش از آفرینش دنیا بود، پس از نابودی دنیا نیز چنان خواهد شد، بی وقت و بی مكان، بی لحظه و بی زمان. در این هنگام، اجل ها و زمان ها نابود می شوند و سال ها و ساعت ها از بین می روند، و چیزی جز خدای تنها و چیره ای كه «بازگشت همه به سوی اوست»، نیست.

آغازِ آفرینش چیزها، بدون قدرت آنها بود، و فنایشان [ نیز] بدون سرپیچی آنها خواهد بود. اگر آنها توان سرپیچی داشتند، زندگی همیشگی پیدا می كردند.

ساختن چیزی از جهان برای او سخت نبود، و آفرینش هیچ یك از چیزهایی كه خلق كرده و پرداخته، برایش سنگین نبود. چیزها را نه برای تقویت پادشاهی و یا از بیم زوال و نقصان آفرید، و نه برای یاری جویی از آنها در برابر همتایی قدرتمند، و نه برای دوری جُستن از مخالفی مهاجم، و نه برای افزایش در مُلكش، و نه برای مبارزه با شریكی در شركتش، و نه به خاطر تنهایی اش - تا بخواهد با آن چیزها اُنس بگیرد -.

آن گاه، او پس از ایجاد دنیا، آن را نابود می كند، نه از روی خستگی در گرداندن و سامان دادن آن، و نه به خاطر آن كه آسایشی به وی برسد، و بدون آن كه سنگینی ای از اداره آن بر وی وارد شده باشد. طولانی شدن عمر دنیا، او را خسته نمی سازد تا او را به شتابْ در نابودی آن فرا خوانَد؛ بلكه خدای عزّوجل، به لطف خود، آن را تدبیر كرد و با فرمان خویش نِگَهَش داشت، و با قدرتش آن را استوار كرد.

و باز، دنیا را پس از نابودی اش، باز می گردانَد، بدون آن كه او را نیازی به آن باشد، و نه برای كمك خواهی از چیزی از دنیا بر ضدّ دنیا، و نه برای گذر از حالت تنهایی به حالت اُنس، و یا از حالت نادانی و نابینایی به حالت دانش و بینایی، و یا از فقر و نیازمندی به بی نیازی و فراوانی، و یا از حالت خواریِ فروماندگی به حالت عزّت و قدرت.[4].

5339. امام علی علیه السلام - هنگامی كه از مردم خواست برای بار دوم به جنگ با معاویه برخیزند و زمانی كه آنان گرد آمدند، به سخنرانی ایستاد -: سپاس، خدای یگانه و یكتا و بی نیازِ تنهایی را كه نه از چیزی وجود یافته، و نه آنچه را كه هست، از چیزی آفریده است.

او قدرتی است كه با همین [ صفت] از چیزها جدا می شود و چیزها از او جدا می شوند. نه او را صفتی است كه به آن دست یابند، و نه اندازه ای كه برای آن، مَثَل آورند. در كار توصیف او، آرایه های زبان ها ناكارآمدند، و گوناگونی صفات، در آن جا راه گم كرده، در می مانند.

در عظمت ملكوتش راه های عمیق اندیشه حیران می گردند، و از نفوذ به دانشش، همه تفسیرها به دور می مانند. بر غیبِ پوشیده اش پرده های ناپیدا افكنده است، و در لطیف ترین امور، و [ حتّی] در كوچك ترین كوچك های آن، بلندپروازی های خِرَدها، سرگشته است.

خجسته است خدایی كه اندیشه های بلند، به او نمی رسد، و ژرفكاوی های هوشمندانه، به او دست نمی یابد. برتر است آن كه نه برای او زمانی قابل شمارش، و نه عمری دراز، و نه وصفی محدود است. پاكْ ساحت است آن كه نه سرآغازی به عنوان ابتدا دارد و نه سرانجامی به عنوان انتها، و نه آخری كه نابود شود.

او منزّه است، آن سان كه خود، خویش را توصیف كرده است، وتوصیف كنندگان به توصیفش نمی رسند، وهمه چیزها را به هنگام آفریدنشان محدود ساخته، تا آنها از شباهت به او متمایز گردند، و او از شباهت به آنها متمایز گردد.

درون چیزها جای نگرفته تا گفته شود: «او در چیزها جای دارد»، و از آنها دور نیست تا گفته شود: «او از چیزها بیگانه است»، از چیزها بر كنار نیست تا گفته شود: «در كجاست؟»، بلكه خدای عزّوجل، با علم خود، بدان ها احاطه یافته، و ساخت او آنها را استوار ساخته، و یادش آنها را شماره كرده است.

نه پنهانی های هوای ناپیدا از او پوشیده است، و نه پوشیده های نهان تاریكی شب، و نه آنچه در آسمان های بالا تا زمین های پایین است. برای هر چیزی از سوی او نگهبان و گماشته ای است، و هر چیزی از آنها به چیزی دیگر احاطه دارد و او بر احاطه دارنده آنها احاطه دارد.

یگانه یكتای بی نیازی است كه نه گذر زمان، دگرگونش می سازد، و نه ساخت چیزی كه هست، خسته اش می كند. فقط هر آنچه را كه خواسته، گفته: «باش!» و آن به وجود آمده است. آنچه را آفریده، بدون نمونه پیشین و بدون رنج و تلاش، ایجاد كرده است. هركه چیزی می سازد، آن را از مادّه ای ساخته است، و خدا آنچه را كه آفریده، از مادّه ای نساخته است.

هر دانایی، پس از نادانی، آموزش دیده است، در حالی كه خدا نه جاهل بوده و نه چیزی آموخته است. به چیزها قبل از بودنشان احاطه علمی دارد، و بودنشان به دانش او چیزی نمی افزاید، و علم او به چیزها، پیش از به وجود آمدن آنها، همچون علم او بدان ها پس از به وجود آمدنشان است.

چیزها را نه برای تحكیم پادشاهی اش ایجاد كرده، و نه از بیم نابودی و كاستی، و نه برای یارگیری علیه مخالفی دشمنی پیشه و یا همتایی فزون خواه و یا شریكی زورگو؛ بلكه همه آنها آفریده هایی تربیت شده و بندگانی سر به زیرند.

منزّه است آن كه آفرینش آنچه آغاز كرده و سرپرستی آنچه آفریده، او را به رنج نینداخته است، و از روی ناتوانی و یا سستی نیست كه به آنچه آفریده، بسنده كرده است. آنچه آفریده، دانسته است، و آنچه دانسته، آفریده است. به خاطر اندیشیدن در دانشی پیدا شده نیست كه در آفرینش خویش خطا نكرده است و آنچه نیافریده، به واسطه تردیدش نبوده است؛ بلكه [ آفرینش او] فرمانی است ناگسستنی، و علمی است محكم، و كاری است استوار.

در پروردگاری، یگانه گشته و خویش را به یگانگی، ویژه ساخته است. بزرگواری و ستایش را از آنِ خود نموده و در توحید و بزرگی و والایی، بی همتا شده است. در ستایش، یكتایی یافته و به بزرگواری، ویژه گردیده است. از داشتن فرزند، منزّه است و از تماس داشتن با زنان، پاك و بركنار است. ارجمند است و والاتر است از این كه با شریكانی هم جوار باشد.

در آنچه آفریده، ضدّی برای او نیست، و در آنچه مالك است، همانندی ندارد، و در مملكتش هیچ كس با او شریك نیست. یگانه، یكتا و بی نیاز است. ویران كننده روزگار و زمان و برجای ماننده پس از پایان است. اوست كه همواره بوده و برای همیشه هست. یكتای ازلی است. پیش از آغاز روزگارها و پس از دگرگونی و نابودی كارها خواهد بود؛ آن كه هرگز نابود نمی شود و پایان نمی پذیرد.

با این اوصاف، پروردگارم را توصیف می كنم: خدایی جز خداوند یگانه نیست؛ شگفتا از بزرگی اش كه چه بزرگ است او! شگفتا از والایی اش، كه چه والاست! و شگفتا از عزّتمندی اش، كه چه عزّتمند است! و از آنچه ستمكاران می گویند، منزه است.[5].

5340. امام علی علیه السلام - در سخنرانی اش در مسجد كوفه -: سپاسْ خدایی را كه نه خود از چیزی به وجود آمده و نه آنچه را كه هست، از چیزی به وجود آورده است؛ آن كه پدیده بودنِ چیزها را بر ازلی بودن خود، و ناتوانی ای را كه در چیزها نهاده، بر قدرت خویش، و فنا شدنِ حتمیِ آنها را بر دوام خود، گواه آورْد.

هیچ جایی از او تهی نیست تا او به مكان داشتنْ شناخته شود، و برای او هیچ شبح مثالی ای نیست تا به چگونگیِ داشتن، توصیف شود، و از هیچ چیزی غایب نیست تا با جهت آن، شناخته شود.

در همه ویژگی ها با همه آنچه آفریده، فرق دارد و به خاطر تحوّلی كه در ذات موجوداتْ قرار داده، درك ذات او ناشدنی است، و خود او به خاطر كبریا و عظمت، از هر نوع تغییرِ حالت، به دور است.

بر چیرگی تیزهوشی ها تحدید او، و بر دشوارجویی های اندیشه های درخشنده، چگونگی او، و بر ژرف خواهی های دقّت های پُر جولان، تصویر او حرام است.

به خاطر عظمتش مكان ها او را در خود نمی گیرند، و به خاطر جلالتش اندازه ها او را درك نمی توانند كرد، و به خاطر كبریایش مقیاس ها او را فرا نمی توانند گرفت. این كه پندارها به كُنه او دست یابند، و فهم ها او را فرا گیرند، و ذهن ها او را تصوّر كنند، ناشدنی است.

بلندپروازی های خِرَد، از دستیابی به احاطه بر او ناامید گشته اند، و دریاهای دانش، از اشاره به كُنه او خشك گشته اند، و باریك بین ترین مردان علم، از بلندای وصف قدرتش، با حقارت باز گشته اند.

یكی است، نه از باب شمارش، و همواره هست، نه بر پایه زمانداری، و برپاست، نه بر اساس تكیه داشتن. جنس نیست تا اجناس با او همانندی كنند، و شخص نیست تا اشخاص، همسان او گردند، و نه همچون چیزهاست تا ویژگی ها بر او صدق كنند.

خردها در آماج بیكران ادراكش گم راه اند، و اوهام از احاطه داشتن بر خاطره ازلی بودن او سرگردان اند، و فهم ها از درك اوصاف قدرتش در بندند، و ذهن ها در امواج خروشان حوزه های توانایی اش غرق اند. بر همه نعمت ها توانا و مقتدر است، و كسی را به حریم كبریایش راه نیست، و صاحبْ اختیار همه چیز است.

نه روزگار، او را فرسوده می سازد، و نه زمانْ او را كهنه می گردانَد، و نه هیچ توصیفی او را فرا می گیرد. گردن های ستبر، از بُن و ریشه در برابر او فروتن اند، و كوه های سر به فلك كشیده با صلابت، در بلندای قلّه خویش، در برابر فرمانش رام اند.

همه موجودات را بر پروردگاری خویش، و ناتوانی آنها را بر قدرتش، و پیدایش آنها را بر قدیم بودنش، و نابودی آنها را بر دوامش، گواه گرفته است. پس آنان را مجال گریزی از ادراك او نیست، و در خارج شدن از احاطه قدرتش راهی برای آنها وجود ندارد. چیزی از دیوان حساب او پنهان نیست، و سرپیچی از قدرت او برای موجودات، محال است.

استواریِ خلقتِ آفریدگان، از حیث نشانه، برای آنان، كافی است، و مركّب بودن سرشت ها، برای دلالت، و پدیدار شدن فرسودگی، برای قدمت [ او]، و استحكام صنعت آفرینش، برای عبرت گرفتن، بسنده است.[6].

5341. امام علی علیه السلام: سپاسْ خدایی را كه ذهن ها را از دست یافتن به اصل وجودش بازداشته است، و خِرَدها را از تصوّر ذاتش بازداشته است؛ چون ذات او از شباهت و هم شكلی ممتنع است؛ بلكه او كسی است كه در ذاتش تفاوت نمی پذیرد، و در كمالش، بر پایه عدد، تجزیه نمی گردد.

از چیزها جداست، نه بر پایه اختلاف مكان ها، و در آنهاست، نه بر روش آمیخته بودن، و آنها را می داند، نه به وسیله ابزارها - ابزارهایی كه دانستن، جز با آنها ممكن نیست -، و بین دانش او و دانسته اش، علمی جز خود او نیست كه با آن علم، به دانسته اش داناست.

اگر گفته شود: «بود»، بر پایه ازل بودن وجود است، و اگر گفته شود: «همواره هست»، بر پایه نفی عدم است.[7].

5342. امام علی علیه السلام: سپاسْ خدایی را كه به پوشیده های كارها آگاه است، و نشانه های آشكار، بر او دلالت می كنند، و [ دیدنش] برای دیده بینا ناممكن است. نه دیده آن كه او را ندیده، منكرش شده است، و نه دلِ آن كه او را اثبات كرده، او را دیده است.

در برتری، پیشی گرفته است، و هیچ چیزی برتر از او نیست. و در قرب، نزدیكی جُسته است و هیچ چیزی از او نزدیك تر نیست. بلند مرتبه بودن او، او را از آفریده هایش دور نساخته، و نزدیك بودن او، آنان را با او هم مكان نگردانیده است.

خِرَدها به اندازه گیری صفاتش نمی رسند و این نرسیدن خِرَدها، آنها را از وجوب شناختش بركنار نمی دارد. او كسی است كه نشانه های هستی بر اقرار دل منكران به او، گواهی می دهند. او از آنچه كه تشبیه كنندگان و منكران می گویند، بسیارْ برتر است.[8].

5343. امام علی علیه السلام: به چیزها نزدیك است، بدون آن كه بپیوندد، و از آنها دور است، بدون آن كه جدا شود. گوینده است، نه با اندیشیدن. اراده كننده است، نه با درگیر شدن. سازنده است، نه با دست. لطیفی است كه به پوشیدگی توصیف نمی گردد. بزرگی است كه به ستمگری وصف نمی شود. بینایی است كه به داشتن احساس، توصیف نمی شود؛ مهربانی است كه به دلسوزی وصف نگردد.

به خاطر عظمتش سرها در برابرش فرو افتاده اند، و از بیمش دل ها بی قرارند.[9].

5344. امام علی علیه السلام: سپاسْ خدایی را كه حالی از او بر حالی پیشی نگرفته است تا اوّل باشد، پیش از آن كه در آخر باشد، و آشكار باشد، پیش از آن كه در پنهان باشد. آنچه جز او واحد نامیده شود، [ به معنای] اندك و تنهاست، و هر عزیزی غیرِ او خوار است، و هر قدرتمندی غیرِ او ناتوان است، و هر مالكی غیرِ او، خود، مِلك دیگری است، و هر دانایی غیر او آموزنده دانش است.[10].

5345. امام علی علیه السلام: خدایی جز خداوند یكتا نیست كه شاكرِ فرمانبرِ خویش است، و بیزار از شركْ ورزنده خود. در عین دور بودن، نسبت به آن كه او را می خوانَد، نزدیك است، و در حقّ آن كه به سایه اش پناه بَرد و به ریسمانش چنگ زند، نیكْ رفتار و مهربان است.

و خدایی جز خداوند یكتا نیست؛ پاسخگو به هر آن كس كه با صدایی آهسته صدایش كند؛ شنونده هر كس كه با خفیف ترین نَجوایش با او مناجات كند؛ مهربان با آن كه برای گشایش اندوهش به او امید دارد؛ نزدیك به آن كس كه برای رهایی از رنج و غم خود، او را می خوانَد.

و خدایی جز خداوند یكتا نیست؛ خویشتندار نسبت به آن كه به آثارش الحاد می ورزد و از نشانه هایش روی برمی تابد و در هر حالت به انكارش می پردازد.

خدایْ بزرگ ترین است، چیره بر اضداد، فراتر از داشتن همگون، تنها در نعمت بخشیِ بر همه بندگان.

خدایْ بزرگ ترین است، پوشیده در عظمتِ ملكوت و عزّت، تنها در جَبَروت و قدرت، آراسته به كبریا و عظمت.

خدایْ بزرگ ترین است، ستوده به خاطر دوام پادشاهی اش، و چیره به سبب دلیل روشن و برهان و [ به سبب] تحقّق بخشیدن اراده[ اش] در هر مكان و زمان.[11].

5346. حلیة الأولیاء - به نقل از نعمان بن سعد -: من در كوفه، در دار الحكومه علی بن ابی طالب علیه السلام بودم كه نَوفل بن عبد اللَّه، وارد شد و گفت: ای امیر مؤمنان! بیرونِ در، چهل نفر از یهودیان ایستاده اند.

علی علیه السلام فرمود: «آنان را نزد من آورید».

هنگامی كه نزد وی آمدند، به وی گفتند: ای علی! این پروردگارت را كه در آسمان است، برای ما توصیف كن كه چگونه است؟ چگونه بوده است؟ از كی بوده؟ و بر روی چه چیزی است؟

علی علیه السلام، آرام نشست و فرمود: «ای یهودیان! از من بشنوید و در اندیشه این نباشید كه از كسی جز من بپرسید. پروردگار من عزّوجل، همان اوّل است كه نه از چیزی آغاز شده، و نه با چیزی آمیخته گشته است.

نه در وَهْمی حُلول كرده، و نه سایه ای است كه در پی او روند، و نه پوشیده ای است تا در چیزی فرا گرفته شود، و نه پس از نبودن، بود شده كه گفته شود: "پدیده است"؛ بلكه همان است كه چیزها را چگونگی بخشیده كه چگونه باشند. برتر از آن است كه خود به چگونه بودن، توصیف شود؛ بلكه بوده است و خواهد بود، با وجود گذشت زمان ها و با همه دگرگونی ها.

چگونه با سایه ها توصیف شود، و چگونه به وسیله زبان های گویا وصف گردد، آن كه در چیزها نیست، تا گفته شود: "جداست" و از چیزها جدا نشده تا گفته شود: "در آنهاست"؛ بلكه او بدون چگونگی است و او نزدیك تر از رگِ گردن [ به انسان ]است و در شباهت، دورتر از هر دور است.

از بندگانش حركت دادن چشمی، انباشتگی لفظی، جمع و پراكنده شدن ریگ ها، یا برداشتن گامی در تاریكی شب ظلمانی بر او پوشیده نمی مانَد، و نه ماه نورانی، و نه گسترش خورشید درخشان با آن نور و آن توالی شان، و نه آمدن شب در پیش رو، و نه گذشتن روز درگذر، هیچ كدام بر وی پوشیده نیست، كه او بر آنچه از آفرینش خود كه اراده می كند، احاطه دارد.

او دانای به هر مكان و هر زمان و هر آن و هر پایان و هر مدّت است. فرجام برای "آفریده ها" تعیین شده، و اندازه، به "غیر او" نسبت داده شده است. چیزها را از مادّه های پیشین نیافریده، و نه بر اساس سوابقی از پیش از خود؛ بلكه آنچه را كه آفریده، آفرید و آفرینش آن را استوار كرد، و آنچه را كه صورتگری كرده، به نیكی صورتگری كرده است، و در برتری خویش، یگانگی جُسته است.

هیچ موجودی از او سرْ باز نمی زند و او را در اطاعت هیچ موجودی از میان آفریده هایش سودی نیست. پاسخگویی اش به درخواست كنندگانش، سریع است، و فرشتگان در آسمان ها و زمین ها، به فرمان اویند.

علم او به مردگانِ نابود شده، همچون علم او به زندگانی است كه می آیند، و علم او به آنچه در آسمان های بالاست، مانند علم اوست به آنچه در زمینِ پایین است، و علمش شاملِ همه چیز است.

نواها او را سرگردان نمی كنند، و گویش ها او را مشغول نمی گردانند. شنوایِ صداهای گوناگون است، بی آن كه اندامی برای او به هم آمده باشد. سامان بخشِ بینا، دانای به كارها، و زنده پابرجاست.

منزّه است او! با موسی علیه السلام، بی اعضا و بی لب و [ زبان] و زبانك، سخن گفت. شكل گیری با صفت ها، پاك و والاتر است.

هر كس پندارد كه «خدای ما محدود است»، نسبت به آفریننده مورد پرستش، جهل ورزیده است، و هر كس بگوید كه «جاها به او احاطه دارند»، حیرانی و اختلال حواسْ پیدا كرده است؛ بلكه او به همه مكان ها احاطه دارد.

پس ای رنج دهنده به خود در توصیف خدای بخشنده بر خلاف قرآن و برهان! اگر راستگویی، برای ما جبرئیل، میكائیل و اسرافیل علیهم السلام را توصیف كن! هرگز نمی توانی!

آیا تو كه از توصیف آفریده ای چون خود، عاجزی، می خواهی آفریننده معبود را وصف كنی؟! تو كه تنها ویژگی دارندگان شكل ها و ابزارها را درك می كنی، چگونه كسی را درك خواهی كرد، آن را كه خواب و چُرتی او را فرا نمی گیرد، و آنچه در زمین ها و آسمان ها و آنچه بین آنهاست، از آنِ اوست و او پروردگار عرش عظیم است.[12].









    1. نهج البلاغة: خطبه 1، الاحتجاج: 113/473/1، بحار الأنوار: 7/300/77 و 5/247/4.
    2. الإرشاد: 223/1، الاحتجاج: 114/475/1، بحار الأنوار: 6/253/4.
    3. ابن ابی الحدید در این خصوص، سخنی دارد كه خلاصه آن به این شرح است: اگر در عبارت [ عربی]، واژه های «القدمة» و «الأزلیّة» و «التكملة» را به نصب بخوانیم، مفهوم آن چنین می شود كه استعمال تعبیر «منذ» در ابزارها و ادوات، آنها را از این كه قدیم باشند، منع می كند؛ چون واژه «منذ» برای آغاز زمانی وضع شده است و موجود قدیم، آغازی ندارد....

      و اگر واژه های یاد شده را به رفع بخوانیم، مفهوم آن چنین می گردد كه قدیمی بودن، ازلی بودن و كمال خداوند متعال، ابزار و ادوات را از كاربرد واژه های «منذ»، «قد» و «لولا» درباره خداوند عزّوجل منع می كنند؛ چون خداوند متعال، قدیم كامل است و دو واژه «منذ» و «قد»، جز بر آنچه حادث و پدید است، اطلاق نمی گردند و واژه «لولا» جز بر آنچه ناقص است، اطلاق نمی شود... (شرح نهج البلاغة: 76/13 و 77).

    4. نهج البلاغة: خطبه 186، بحار الأنوار: 14/310/77.
    5. الكافی: 1/134/1، التوحید: 3/41، بحار الأنوار: 15/269/4.
    6. عیون أخبار الرضا: 15/121/1، التوحید: 26/69، البلد الأمین: 92.
    7. الكافی: 4/18/8، التوحید: 27/73، الأمالی، صدوق: 515/399.
    8. نهج البلاغة: خطبه 49، شرح الأخبار: 640/311/2، بحار الأنوار: 36/308/4.
    9. نهج البلاغة: خطبه 179، بحار الأنوار: 279/72.
    10. نهج البلاغة: خطبه 65، بحار الأنوار: 37/309/4.
    11. البلد الأمین: 93، بحار الأنوار: 7/139/90.
    12. حلیة الأولیاء: 72/1، كنز العمّال: 1737/408/1.